تقدیم به عشقی که چشماش پر از غرور بود و چشم های عاشق منو ندید
تا نهان سازم از تو بار دگر
راز این خاطر پریشان را
می کشم بر نگاه ناز آلود
نرم و سنگین حجاب مژگان را
دل گرفتار خواهشی جانسوز
از خدا راه چاره می جویم
پارساوار در برابر تو
سخن از زهد و توبه می گویم
آه... هرگز گمان مبر که دلم
با زبانم رفیق و همراه است
هر چه گفتم دروغ بود,دروغ
کی ترا گفتم آنچه دلخواهست
تو برایم ترانه می خوانی
سخنت جذبه ای نهان دارد
گوییا خوابم و ترانه ی تو
از جهان دگر نشان دارد
شاید ان را شنیده ای که زنان
در دل ((آری))و ((نه)) به لب دارند
ضعف خود را عریان نمی سازند
رازدار و خموش ومکارند
آه من هم زنم,زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارمای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
فروغ فرخزاد
:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0